از قدیم الایام جنگ تمام عیار بود بین ارسطو و اپیکور از یک طرف و سقراط و افلاطون در طرف دیگه. ارسطو و اپیکور بر واقع گرایی، تجربه و حس های پنج گانه و لذت گرایی  تاکید داشتند و سقراط بر حقیقت گرایی. افلاطون که مرگ استاد خودشو آروم آروم به چشم دید و این غمو چون شرنگ سر کشید، حتی دست از حقیقت جست و به ریسمانی بلندتر چنگ زد یعنی ایده آلیسم  و رویاپردازی. در طول تاریخ بین این دو دسته چه از نظر فکری و چه عملی دعوا بوده.

شاید زیر پوستی ترین نمود این جنگ در زمان حال و در دنیایی باشه که به اصطلاح دنیای مجازی نام داره. دنیایی که انسان ها در اون باید در سایه و لفافه و به کمک ایهام و مجاز و رویاپردازی بهش رنگ و لعاب بدن شاید وبلاگ ها طلایی ترین نمود این دنیا بود که به علت کمی بازخورد، نداشتن زرق و برق به محاق رفت. بودند انجمن ها و کارگروه های درخشانی که با واقعیت گره خوردند در اون وقت نقاب ها از چهره ها کنار رفت و انسانها موندند و همون تصویر واقعی دنیای بیرون. تصویری که همه روزه می بینیم و چندان باب میل و ایده آل ما نیست  و درد مندانه مرگ تدریجی اونارو به چشم دیدم. مرگی که هرچند از احتضار طولانی مدتی که گرفتارش بودن بهتر بود و به قول معروف پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان است. 

شاید تخیل و جادوی کلمات وسیله ای بودند برای اینکه محفلی بسازیم برای هرچند لحظه دوری از این واقعیت تلخ ولی افسوس که تموم  قله های ایده آل گرایی دیر یا زود به تسخیر واقعیت در میاد چون انسان موجودی است اجتماعی و ناگزیر از میل به تشویق و دیده شدن و لایک!

لایک و بازخورد سریع و پست های سریعتر که گاها هیچ فکر یا درنگی پشتش نیست باعث نوعی تهوع میشن. تهوعی برآمده از مدرنیته و عجله دیر اومدن و زود رفتن . شاید یادمون میره که کلمات عصای جادویی اند برای کاتالیز عباراتی که  به قول استاد کیتینگ انجمن شاعران مرده مثل عسل از دهان و دستان گویندگانش جاری و ساری میشه. عسلی که همیشه و در همه حال انسان رو مست و مدهوش می کنه. هدف این جادو مقصد نیست، نتیجه نیست ، مگه در این ده هزار و اندی سال به چه مقصد یا نتیجه ای رسیدیم که از این به بعد می خواهیم برسیم؟ همون جاده، همون جادوی لحظات و همون رفتن و نرسیدن و در لفافه کلمات و عبارات به پرواز در اومدن رو عشق است! 

این سرایی نیست  که واقعیت به اون راهی داشته باشه. باید برای اومدن به اینجا و غرق شدن در ورطه ای که زمان می ایسته و گذشته و حال و آینده دست در دست هم در اون می چمند، جامه واقع گرایی از تن کند و نام دوست را گفت و وارد شد! 

 

جادو