کجایید ای شهیدان خدایی (گروه کامکارها)

کجایید ای شهیدان خدایی

در آن بحرید کاین عالم کف اوست
زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورت‌های عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفایی
دلم کف کرد کاین نقش سخن شد
بهل نقش و به دل رو گر ز مایی
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق
پرنده‌تر ز مرغان هوایی
کجایید ای در زندان شکسته
بداده وام‌داران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده
کجایید ای نوای بی‌نوایی


پ.ن: قطعه کجایید ای شهیدان خدایی برام یادآور حس نوستالژیک دوران کودکیه. قطعه ای دلپذیر که ترکیبیه از هارمونی موسیقی کلاسیک و احساس بی حد و مرز موسیقی ایرانی؛ به جز موسیقی دلنشین و کار دلی و با هزینه شخصی هوشنگ کامکار ، شعر این قطعه هم که از مولانا است عمیق و قابل تامله. جایی که دنیا رو صورت و کف روی آب میدونه و شهدا و سبک بالان رو مثل و همنشین دریا و عمیق میدونه و حتی شعر خودشو در مقابل حقیقت و معانی زیبا سطحی (دلم کف کرد که این نقش سخن شد). این زمزمه های عارفانه - عاشقانه وقتی با نوای بی ریای بیژن کامکار همراه میشه، یادمان زیباییه برای شهدای ایران زمین.

خب ادامه می دهیم سرگذشت شاه نومه نور را!

1) موسیقی کلاسیک و شاخه وطنی اش یعنی موسیقی سنتی جادوی خاصی داره و هیچ موسیقی ای جاشو نمی گیره. وقتی زیاد ناراحتم موسیقی آرومم می کنه. حرف زدن به خصوص از نوع دیالوگ به نوعی احساس می کنم که منو سبک( از نوع منفی اش) میکنه و یه جورایی حالت اعتراف داره نه تسکین روح خب همین باعث میشه که

2) ما یه دنیای مجازی رو خلق کنیم واسه مونولوگ ها و آرامشمون ولی وقتی در اونجا شناخته شدیم حداقل حس من اینه اون آرامش رو از دست می دیم. نمیدونم چرا غریبه بودن حس بهتری رو به آدم میده. زره ای بدون درز و شکافه و نمیشه به اون نفوذ کرد. 

3) نه عذاب وجدان و خود رو زیر سوال بردن و نه نسبت به جامعه طلبکار بودن. هرکسی ساز خودشو می زنه. هرکسی آواز خودشو می خونه و میره. منم میخوام ساز خودمو بزنم و برم همین!

4) ژان لوک ملانشون، فرانسوا فیون، امانوئل ماکرون و بنوا آمون. این فرانسوی ها هم عجب اسمای قشنگی دارن. چه وزنی داره کلماتشون. انگار که شعره!

5) این دیالوگ فیلم آخرالزمان رو همیشه تو ذهنمه :

من پنجه ی پلنگم

این جا جنگل منه

و من نمی ترسم....