اندر احوالات شاه بی تاج و تخت نومه نور 37: بازگشت به زمین
1) عادت بدیه که کارهایی که برای انجامشون علاقه و تمرکز نیازه رو بخاطر وسواس می زارم برای زمانی که تمرکز کامل داشته باشم و گاهی این مورد خیلی طول می کشه و زمان رو از دست میدم. زمان همیشه بهترین حلال نیست گاهی خودش بزرگترین مشکله!
2) اگه عمو شهرام نبود شاید اینقدر زود نمی افتادم به صرافت ترمیم چمنزار موهایی که در کرونا به یغما رفت. البته عملش عوارض شدیدی داشت و تا دو سه روز کلا خبری از اطراف نداشتم و جالب اینکه با لجبازی با همون حالم یه روز خونه نرفتم و سرکار رفتم. ولی خب ذشت و فعلا بذر دیمو پاشیدیم ببینیم کی در میاد. ببار ای بارون ببار!
3) گفتگوی فائقه آتشین یا همون گوگوش با هما سرشار رو در یوتیوب دیدم. فائقه نماد دورانی پر از زد و بنده اینقدر که استاد بنان در واکنش به این زد و بند موسیقی ( و میشه فت کل دنیای هنر) از موسیقی خداحافظی کرد. فائقه شیرین کاری هایی مانند اتهامش در موردش قاپیدن شوهر دوستانش نظیر بهروز وثوقی و مسعود کیمیایی رو داره. امری که پوری بنایی ازش ناراحت بود و متاسفانه گیتی پاشایی همسر کیمیایی دهه ها قبل فوت کرد و نشد افشاری کرده. بین اون نسل من فرهاد مهراد وقار، اطلاعات بی بدیلش و جریان سازی و عمق هنرشو خیلی بیشتر از قائقه، ابی، داریوشه و میشه گفت مجموع هنرمندان پاپ و راک اون زمان ترجیح میدم. خیلی هنرمندان با لقب هایی مانند شاه ماهی و... یا نظرسنجی شبکه خودشون میخوان خودشونو یکه تاز دنیای موزیک در همه زمانها جا بزنن یا عین ابی در حد یه مطرب همیشه مست پاتیل پایین میان. غافل از اینکه در برابر ابدیت و زمان این حواشی مثل کف روی آب و تنها تاریخ میتونه گواهی بر ماندگاری یک هنرمند مانند بنان، قمرالملوک وزیری، محمدرضا شجریان یا فرهاد مهراد بده.
4) اون خونریزی بی پایان چندروزی خیلی اذیتم کرد ولی واقعا هوایی تازه بود برای بدنم و نفسی چاق کردم. طوری که فصل ششم تا هشتمو تموم کردم و نهمیش ان شالله تا آخر هفته تمومه. انگار رویاهایی که سالها درش غوطه ور بودم کمی از آسمون پایین اومد و میشه بهشون چنگ بزنم. بعد غمه هایی تنهایی نوبت بانوی آبی و بعدتر غوطه شدن ابدی در این رویا.
5) ویرایش و ترجمه البته با شتابی خیلی کمتر از قبل از کرونا حالمو بهتر کرد. کرونا رنگ و بوی زندگی رو از ذهنم برده بود و ماشینی شده بودم. دوری از علایق و هنر و کتاب و مقاله و ترجمه وحشتناک بود. نمیدونمم چی میشه ولی حاضر این دوری و کم شدن فعالیتمم دیگه تکرار شه.
6) غرق شدن در آمار و نمایش و ریا و زد و بند هم واقعا شورش در اومده. بخاطر همین قید جایی که کار می کردم و استخدام رسمی و استخدام وزارت بهداشت با حقوق خوبشو زدم و رفتم سراغ معلمی که تنها چیزی که توش نی پوله و فقط علاقه است و بس! واقعا دچار شدن به شرایط شهردار منطقه 19 که برای جلب توجه خودزنی میکنه کابوسیه که منو همیشه از ریا و این نمایش ها دور می کنه. نمایش هایی که گل ماجرای این شهردار بود ولی روزانه بارها و بارها به چشم می بینمش و برخورد دارم باهاش.
7) واقعا موندم با خیلی ها چطور برخورد کرد. با هر ملایمت یا انعطافی باز همیشه واکنش تلخ وجود داره. نمیدونم یه طورایی حس میکنم دارم نسبت به جامعه ایزوله میشم. این درجه از پرخاش، نفرت، بدبینی روتوی عمرم ندیدم. ولی خب ترجیح میدم کلیات رفتاری مو تغییر نمیدم و همین راهو پیش برم هرچه باداباد!
8) روزی که با گوش دادن حداقل یه ساعت موزیک و دیدن یک فیلم نگذره برام روز نیست. دیدن مندلورین، بوبا فت، اولین گاو و سرزمی آواره ها حسی عجیب رو باز در من باز می کنه که هی امین! کارپی دیم. دم را غنیمت بشمار! شاید فردایی وجود نداشته باشد پس در امروز و گذشته جاودان شو تا ابد...
9) عشق پشت بوبا فت ، اون برگشت از مرگ، پایکوبی دسته جمعی و تم غم انگیز قبیله توسکان منو مو وادارش به تحسین کرد.
10) اینستاگرام برای ارتباط نزدیک با مخاطب، سایت برای مقالات تخصصی و وبلاگ برای دل نوشته ها و خاطره بازی با دوستان قدیمی. اگه رمق داشته باشم این تقسیم بندی سه گانه بهترین مامنه برای لحظات گذرا.