اندر احوالات شاه بی تاج و تخت نومه نور 45: بیداری
1) لحظه سختی بود .لحظه ای که دوباره کرونا گرفته بودی و در تنهایی مرگ رو به چشم می دیدی اونهم در اسفندماه که زمین زندگی دوباره ای رو تجربه می کرد اما تو در بی کسی و سکوت داشتی آماده رفتن می شدی. اسفند 1402 با فروردین 1399 یه تفاوت اساسی داشت و اونهم مرگ هاله ای از خوش باوری بود که به دور فرد تنیده شده بود. قبلا خیال می کردی نبود یک فرد یا یک انسان می تونه دنیایی رو مشوش کنه ولی این واقعیت رو درک کردی که دنیای ما دنیای بی تفاوتیه و هیچ فردی نبود تاثیر چندان مهمی رو کلیت دنیا یا یه شهر یا یه گروه از آدم ها یا حتی یه خانواده نداره. زودتر از اونکه فکر کنیم فراموش میشیم اونهم قبل از رفتنمون. آدمی که این حقیقت دلتنگ کننده رو بدونه دیگه اون آدم قبلی نیست.
2) و اما دی ماه، ماه خالی شدن بدن از انرژی و انگیزه است. نمیدونم دلیلش فعالیت زیاد در سه ماهه پاییزیه یا سرمای بیدادگر دی ماه؟ هوای سرد الان شده مثل آهنگ خواب بارون قمیشی. اسم این آهنگ جادویی بود ولی خودش! الان هم هوا سرده و زمین مرده و طبیعت بیجان ولی اثری از بارون و برف نیست. این شرایط مثل خوردن یه غذای بی نمک می مونه. سیر میشی ولی لذت نمی بری از خوردن. بارون و برف هم همین حالت نمک رو داره مخصوص پیاده روی زیر بارون یا نگاه کردن به آسمون سپید یا سرخ موقع باریدن برف. نمیدونم شایدم این تاثیر سندرم دی ماه باشه که اسیرشم. یه جورایی وقتی قضاوتم نسبت به خودم بی رحمانه تر از قضاوت بقیه است یا انتظار رخ دادن یه حادثه مهم رو دارم (که شاید فقط من جدی گرفته باشمش) این حالت رخ میده. و بدتر اینکه نمیتونی قدردان لحظات و نتایج خوب ولی جزئی تری باشی که رخ میده. اما در پس هر کسالتی ، شانس تجربه دوباره لذت هست. وقتی که حس می کنی از گذر لحظه ها لذت نمی بری، شرایط رو تغییر بدی تا بازم اون حس برگرده. کاتالیزور رسیدن به نشاط روحی میتونه دیدن طبیعت یا گوش دادن پیانوی انوشیروان روحانی یا محو نقاشی های نوستالژیک علی میری یا بودن در کنار خانواده یا عزیزان رخ بده.