اندر احوالات شاه بی تاج و تخت نومه نور 28: حدیث خستگی و دلمردگی
1) گاهی گوهرت بیشتر از قالب حقیرانه این دنیاست. مجبوری تحمل کنی تا مستقل شی تا شاید زمینه اش فراهم شه تا به علایق هم اگه شد بپردازی. این تفاوت و برخلاف جهت رود شنا کردن تا زمانی میتونه تحمل بشه و بعد از اون می تونه به فروپاشی روحی روانی یا تباهی کامل بیانجامه شایدم سکوت و انحلال در رویه سطحی موجود.
2) هندفری یکی از نعمات بهشتیه که بر انسان ارزانی شده. میتونی صبح از بتهوون و واگنر گوش بدی تا یوگنی گرینکو و قطعه دلکشش که بهش حدیث خستگی و دلمردگی میگم یا جواد معروفی و و و . موسیقی نوشیدنی گواراییه که میتونه . حتی یادم رفت کلاه بپوشم تو مسیر برگشت و مثل همیشه مسیر بنیاد تا دانیال چسبید.
3) ولی روزگار از جهتی هم دلچسبه وقتی بدونی پشت این استرس ها و دلتنگی ها و سختی ها هیچی نیست و باید کمی بیخیال تر باشی و لول رو پایین بیاری.
4) روزگار بالا و پایین زیاد داره ولی وقتی دل اگیز میشه که خودت اونو شکل بدی. خودت تاریخ ساز بشی. نه تاریخ جهان بلکه تاریخ شخصی خود و پیش بری و بتازی!
5) این آخر هفته رو از دست نمیدم. بقول پنجه پلنگ در فیلم آپوکالیپتو من پنجه پلنگم. اینجا جنگل منه و من نمی ترسم! ( این جمله ای که استرستو ازم دور میکنه و دعوتیه به دنیای بی پایان تخیل. چه خلق فانتزی و چه تماشای فانتزی)