اندر احوالات شاه بی تاج و تخت نومه نور 10

 

1) ماهیت زندگی مثل پتوییه که نمی تونه تموم جسمتو بپوشونه. یا سرتو در بر می گیره و مجبوری با بیرون موندن پاها بسازی یا مجبوری پاهارو بپوشونی و  بیخیال سر باشی و سری که درگیر سرما باشه نمی تونه غرق در رویا باشه.

2) و رویاهایی که از دست برن کابوس شبانه میشن. فراموشی هیچ وقت در دسترس نبود . اگه می تونستم پنجه در خیال و گنجه خاطرات می انداختم و یکی یکی همشونو بر باد می دادم.

3) و ما مثل شمعیم چه با دود بسوزیم و چه زیبا روشنی ببخشیم باید حاصل سوختنه و یه چیزی از درون از وقتی یادمه منو می سوزونه. هیچ وقت تحمل رنج و سختی بقیه رو ندارم و این بشدت حساسم می کنه. گاهی این خیال به سر می زنه که گاهی اصلا اراده ای در تغییر ریتم زندگی نداشته باشم و خنثی باشم و اجازه بدم همین طور که میخواد پیش بره و آرزو کنم که

4) که ای کاش

که ای کاش

کاش این دنیا هم مثل یه جعبه موسیقی بود

همه صداها آهنگ بود

همه حرف ها، ترانه

5) تیرماه چالش بر انگیزی بود. بخصوص این هفته آخر زندگی فانتزی ای داشتم و به زور جان سالم به آخر هفته بردم.  چه جسم و چه ذهن.

6) شاید قالبی که در تیرماه داشتم در این امر کم تاثیر نیست در هنگامه طوفان باید مرغ طوفان باشی و نه اینکه اسیر دلخوری  باشی و از درون در عذاب.

7) و از رنجی خسته ام که از آن من نیست.

8) قلمرو ذهن چه قدر گسترده اس، قلمروی مهربانی چه قدر گسترده اس و قلمروی عمل چقدر محدود. دوس داشتم هی وقت دنیا این طور نبود ولی جسم آدمی محدوده و غرق در قوانین طبیعت . وچشم باز می کنی و می بینی اون بنده ای که می خواستی نبودی و خالقو ناامید کردی

9)  اگه دست من بود این هیچ این امانت رو بر نمی داشتم.

آسمان بار امانت نتوانست کشید

قرعه کار به نام من دیوانه زدند

10) ریدلی اسکات دوباره منو به باغ خودش برد و روحو پرواز داد. علاج درد ما در خراب تر شدنه.

چشمامو می بندم و ترجیح میدم هم چشم و هم  دل زمزمه وار گریه کنه و نغمه سر بده که :

نام من رامسس دوم شاه شاهان است
ای توانمندان به آثارم بنگرید و نومید شوید
هیچ چیز دیگر نیست  گرداگرد زوال
آن ویرانه غول پیکر٬ بی کران و لخت
شن ها و دیگر هیچ تا بی کران گسترده اند

اندر احوالات شاه بی تاج و تخت نومه نور 3

 

1) مقاله کذایی تموم شد هم چنان که خیلی مسائلی که دغدغه شو داشتم داره روال خودشو طی می کنه. آزمون زبانو دادم و مدرکو برای دو سال دیگه تمدید کردم. اینم فیلمی بود و ماجرایی داشت. الا ایحال ریتم زندگی ما همینه 2 ماه اول و دو ماه آخر سال کل برنامه ها رو هم جمع میشه و  8 ماه بعدی انگار مثل پیتزا کش میاد!

2) خب نمیشه همه چیز رو باید هم داشت، همه چیز رو دونست .همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده اند ولی خب ماهیت جاه طلب و بلندپرواز انسان اینو قبول نمی کنه. بازم می رسیم به انتخاب: قرص قرمز یا قرص آبی. در هرصورت من قرص قرمزو بر می دارم! هرچه پیش آید خوش آید!

3) پاندروم (Pandorum ) فیلم جالبی بود هم چنانکه برف شکن هم خوب بود. سینمای علمی - تخیلی برخلاف سینمای فانتزی همیشه آثار درخوری رو داره و به خصوص دیدن هردوشون  که فیلم هایی  تاریک و تیره بودند در تنهایی و بعدش کمی تامل در باب سرانجام بشر برام خوب بود.

4) خبر خوب اینه فیلم های علمی تخیلی قدرتمند دیگه ای هم در راهه. بیگانه : پیمان که قراره پازل پرومتئوس رو تکمیل کنه. فیلمیه که منتظرشم. بلید رانر 2049 هم اثریه که ممکنه حرف هایی واسه گفتن داشته باشه. خودمم حرفای زیادی برای نوشتن دارم ولی سن داره بالا میره و دارم توی گردباد زندگی محو میشم!

5) نمایشگاه تهران برگزار شد اونم در شهر آفتاب این برای من یعنی هلو برو تو گلو! ولی راستش حسش نبود به اندازه کافی کارهای عقب افتاده داشتم. پس تا سال 97 البته به شرطی بتونم!

6) خب هیچ وقت شرایط ایده آل نیس ولی منفی بافی باعث میشه از شرایط حال لذت نبریم! منفی بافی هیچ فایده ای نداره. هیچ مشکلی یا گره ای با منفی بافی باز نمیشه فقط حال آدمو بدتر می کنه.

7)

گوشه ی آسمون پر رنگین کمون

من مثل تاریکی  تو مثل مهتاب

اگه باد از سر زلف تو نگذره

من میرم گل میشم تو جنگل خواب