1)

خرم آن روز کز این منزل ویران بروم

راحت جان طلبم و از پی جانان بروم

گر چه دانم که به جایی نبرد راه غریب

من به بوی سر آن زلف پریشان بروم

دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت

رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم

2) تارانتینتو در پالپ فیکشن میگه (نقل به مضمون و اندکی تغییر) این دنیاست که اهریمنیه و ما پارسا اینو دوس دارم ولی افسوس که وجود نداره. من ستم انسان اهریمنی ام و در واقع خیلی سعی می کنم که شبان ( مردی نیک) باشم.

3) افسوس که دنیا خیالی نیست و دنیا محل رنگ باختن لحظه لحظه اون رویاییه که ازش اومدیم یا در سر داشتیم.

4) نمیدونم واقعا رویایی وجود داره. می ترسه از کابوس بیدار شم و ببینم غرق یه کابوس دیگه ام.

5) واقعا این جام متناسب با اون شرنگ نیست. شاید مکان یا زمان بودن ما، اشتباه بوده. شاید.

6) دوس دارم این قطعه زیبای بانو سیمین غانم رو زمزمه کنم که:

 

گوشه ي آسمون پر رنگين کمون
من مثل تاريکي تو مثل مهتاب
اگه باد از سر زلف تو نگذره
من ميرم گم ميشم تو جنگل خواب

7) دوست دارم دوباره خاطرات خانه مردگان فئودور داستایوفسکی رو بخونم ولی فکر کنم خوندنش آدمو یه طوری کنه. داستایوفسکی خیلی  جالب از درون و ماهیت ما خبر داشت.



 

 

اندر احوالات شاه بی تاج و تخت نومه نور 3

 

1) مقاله کذایی تموم شد هم چنان که خیلی مسائلی که دغدغه شو داشتم داره روال خودشو طی می کنه. آزمون زبانو دادم و مدرکو برای دو سال دیگه تمدید کردم. اینم فیلمی بود و ماجرایی داشت. الا ایحال ریتم زندگی ما همینه 2 ماه اول و دو ماه آخر سال کل برنامه ها رو هم جمع میشه و  8 ماه بعدی انگار مثل پیتزا کش میاد!

2) خب نمیشه همه چیز رو باید هم داشت، همه چیز رو دونست .همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده اند ولی خب ماهیت جاه طلب و بلندپرواز انسان اینو قبول نمی کنه. بازم می رسیم به انتخاب: قرص قرمز یا قرص آبی. در هرصورت من قرص قرمزو بر می دارم! هرچه پیش آید خوش آید!

3) پاندروم (Pandorum ) فیلم جالبی بود هم چنانکه برف شکن هم خوب بود. سینمای علمی - تخیلی برخلاف سینمای فانتزی همیشه آثار درخوری رو داره و به خصوص دیدن هردوشون  که فیلم هایی  تاریک و تیره بودند در تنهایی و بعدش کمی تامل در باب سرانجام بشر برام خوب بود.

4) خبر خوب اینه فیلم های علمی تخیلی قدرتمند دیگه ای هم در راهه. بیگانه : پیمان که قراره پازل پرومتئوس رو تکمیل کنه. فیلمیه که منتظرشم. بلید رانر 2049 هم اثریه که ممکنه حرف هایی واسه گفتن داشته باشه. خودمم حرفای زیادی برای نوشتن دارم ولی سن داره بالا میره و دارم توی گردباد زندگی محو میشم!

5) نمایشگاه تهران برگزار شد اونم در شهر آفتاب این برای من یعنی هلو برو تو گلو! ولی راستش حسش نبود به اندازه کافی کارهای عقب افتاده داشتم. پس تا سال 97 البته به شرطی بتونم!

6) خب هیچ وقت شرایط ایده آل نیس ولی منفی بافی باعث میشه از شرایط حال لذت نبریم! منفی بافی هیچ فایده ای نداره. هیچ مشکلی یا گره ای با منفی بافی باز نمیشه فقط حال آدمو بدتر می کنه.

7)

گوشه ی آسمون پر رنگین کمون

من مثل تاریکی  تو مثل مهتاب

اگه باد از سر زلف تو نگذره

من میرم گل میشم تو جنگل خواب