چه آتش ها ( محمد علی بهمنی)

 

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب 
بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب

تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آن گاه
چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شب

مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب

دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب

کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی؟
که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب

دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب

دلم فریاد می خواهد 
دلم فریاد می خواهد
دلم فریاد می خواهد
دلم فریاد می خواهد

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب

 

آتش درون التهاب درون

هوای گریه ( سیمین بهبهانی)

 

نه بسته ام به کس دل
نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج
رها رها رها من

ز من هر آن که او دور
چو دل به سينه نزديک
به من هر آنکه نزديک
از او جدا جدا من

نه چشم دل به سويي
نه باده در سبويي
که تر کنم گلويي
به ياد آشنا من

ستاره ها نهفته
در آسمان ابري
دلم گرفته اي دوست
هواي گريه با من
هواي گريه با من