1) ماهیت زندگی مثل پتوییه که نمی تونه تموم جسمتو بپوشونه. یا سرتو در بر می گیره و مجبوری با بیرون موندن پاها بسازی یا مجبوری پاهارو بپوشونی و بیخیال سر باشی و سری که درگیر سرما باشه نمی تونه غرق در رویا باشه.
2) و رویاهایی که از دست برن کابوس شبانه میشن. فراموشی هیچ وقت در دسترس نبود . اگه می تونستم پنجه در خیال و گنجه خاطرات می انداختم و یکی یکی همشونو بر باد می دادم.
3) و ما مثل شمعیم چه با دود بسوزیم و چه زیبا روشنی ببخشیم باید حاصل سوختنه و یه چیزی از درون از وقتی یادمه منو می سوزونه. هیچ وقت تحمل رنج و سختی بقیه رو ندارم و این بشدت حساسم می کنه. گاهی این خیال به سر می زنه که گاهی اصلا اراده ای در تغییر ریتم زندگی نداشته باشم و خنثی باشم و اجازه بدم همین طور که میخواد پیش بره و آرزو کنم که
4) که ای کاش
که ای کاش
کاش این دنیا هم مثل یه جعبه موسیقی بود
همه صداها آهنگ بود
همه حرف ها، ترانه
5) تیرماه چالش بر انگیزی بود. بخصوص این هفته آخر زندگی فانتزی ای داشتم و به زور جان سالم به آخر هفته بردم. چه جسم و چه ذهن.
6) شاید قالبی که در تیرماه داشتم در این امر کم تاثیر نیست در هنگامه طوفان باید مرغ طوفان باشی و نه اینکه اسیر دلخوری باشی و از درون در عذاب.
7) و از رنجی خسته ام که از آن من نیست.
8) قلمرو ذهن چه قدر گسترده اس، قلمروی مهربانی چه قدر گسترده اس و قلمروی عمل چقدر محدود. دوس داشتم هی وقت دنیا این طور نبود ولی جسم آدمی محدوده و غرق در قوانین طبیعت . وچشم باز می کنی و می بینی اون بنده ای که می خواستی نبودی و خالقو ناامید کردی
9) اگه دست من بود این هیچ این امانت رو بر نمی داشتم.
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
10) ریدلی اسکات دوباره منو به باغ خودش برد و روحو پرواز داد. علاج درد ما در خراب تر شدنه.
چشمامو می بندم و ترجیح میدم هم چشم و هم دل زمزمه وار گریه کنه و نغمه سر بده که :
نام من رامسس دوم شاه شاهان است
ای توانمندان به آثارم بنگرید و نومید شوید
هیچ چیز دیگر نیست گرداگرد زوال
آن ویرانه غول پیکر٬ بی کران و لخت
شن ها و دیگر هیچ تا بی کران گسترده اند

+ نوشته شده در جمعه بیست و سوم تیر ۱۳۹۶ ساعت 14:31 توسط امین ظهورتبار
|